"فرناندو پسوا"، در سیزدهم ژوئن 1888، در "لیسابون" پرتغال به دنیا آمد. پدرش، منتقد [=خرده گير] موسیقی و مادرش، زنی دانش آموخته از "آزورن" (Azoren) بود. پسوآ پس از مرگ پدر (1893)، ده سال (1895- 1905) را در "دوربان" (Durban) افریقای جنوبی گذراند؛ زيرا مادرش با مشاوري پرتغالی ازدواج کرده بود و به اين دليل به آنجا رفتند. پسوآ در این زمان، زبان انگلیسی را آموخت و با اندیشهی روشنفکری آشنا شد. فرناندو در سال 1906 به لیسابون بازگشت و ميخواست در رشتهي ادبیات به كسب دانش بپردازد، ولي پس از یک سال، انديشهي آن را از سر بيرون كرد. پسوا در سال 1907 در انديشهي پايهگذاري چاپخانه فرو رفت و پس از چند ماه ورشکست شد. وي در سال 1908، نمایندگی شرکتهای تجاری را پذیرفت و تا پایان زندگي، همین پيشه را ادامه داد.
کتاب "دلواپسي" که پسوا بيش از بيست سال زمان براي نوشتن آن سپري کرد، سندي فراموش نشدني از اندوه هستي گرايانهي اوست. اين کتاب به اموري چون پيدايش انسان، مفهوم زندگي و اسرار من ِ خويش ميپردازد.
پس از پيدا کردن دوبارهي دست نوشتههاي پسوا در سال 1982، جهانيان بيدرنگ به شايستگيهاي ستودني وي پي بردند و دريافتند که او همزمان بزرگترين نويسندهي قرن پرتغال، "نخستين پايهگذار مدرنيسم" در کشورش و "نخستين باني پست مدرنيسم" در جهان بوده است.
فرناندو پسوا به شدت تحت تأثير ژرفانديشي و جهاننگري "خيام" بوده و هرجا که فرصتي يافته، لب به ستايش وي گشوده است. کتاب "دلواپسي" نيز به گونهاي با انديشهي خيام گره خورده است.
ولي پسوا در زمينهي سرايندگي، غولي است که شانه به شانه "ريلکه" ميسايد و بنا به گفتهي خرده گيران اروپايي، چيزي از سرودهها و نثر شکسپير و قدرت بيان او كم و کسر ندارد.
کتاب دیگری از پسوا با نام "فاوست" ، که سرودههای فلسفی- نمایشی او را در خود جای داده، بدست "علی عبداللهی"، به فارسي، برگردان و از سوي نشر نگاه انتشار يافته است. "دریانورد" نيز نام نمایشنامهای از فرناندو پسوا، سراينده و نویسندهي پرتغالی است كه به فارسی برگردان شده است.
"رزا دیاز"، سراينده و فیزیکدان؛ خواهرزاده ي فرناندو پسوا، در گفتگويي بيان داشته است:
"فرناندو، دایی من بود و من نزديك به پنج سال با او زندگی کردم. من تنها او را به عنوان داییام به یاد دارم، نه سراينده. نمی دانستم که او نویسنده و سراينده است و پسوا را بیشتر مردی شرمسار می دیدم. مادرم هر چه را از او به جا مانده بود، به کتابخانهي ملی بخشید. با این همه، هنوز اندیشههای اسرارآمیز وی بر کسی آشکار نشده است."
بيماري فرناندو پسوا
فرناندو پسوآ، برجستهترين چكامه سراي امروزي پرتغال (1888-1935)، دچار بيماري "چندشخصيتى" (multiple personality) بود. اين بيماري، گونهاي آشفتگي روانى است كه در اثر تنش (tension) يا فشارهاى ناشى از برآورده نشدن نيازهاى روحى- جسمى (به سبب عملكرد عوامل برونى يا درونى) پديد مىآيد و گونهاي از بيمارى كلى "رواننژندى" (نوروتيك) به شمار مي رود. در اين بيماري، فرد داراى چند شخصيت به كلي "ديگرگون" است كه چه بسا در تضاد با يكديگر باشند.
سنگينى اين بيماري چنان بود كه او همزادهاى خود را "نامگذارى" و براى آنها مدرك تحصيلى و پيشه و حتى سليقه و فرم و مفهومي كه سروده را در بر ميگرفت، برگزيد.
همزادهاى پسوآ - سرايندگاني گماني كه چكامههاي راستين مىنوشتند- بر اين پايه بودند :
"آلبرتو كائيرو"، دوستدار طبيعت، يكتاپرست و هيچانگار، تجلي سرايندهي بي گناهي كه سرودههايش بىزرق و برق بودند و فرم آزاد داشتند و از زمانى پرترهاش در پسوآى بيست و شش ساله باقي ماند كه تلاش كرده بود دربارهي طبيعت و گوسفندها بسرايد. پسوآ او را استاد و حد ميانهي خود و "ريكاردو ريش" مىدانست. او آن كسى بود كه پسوآ دلش مىخواست بشود و نشده بود؛ سرايندهاى نوين و همساز با طبيعت.
"ارش ريكاردو ريش"، دكتر در دانش پزشكى، كه نه ماه مسنتر از پسوآ بود، ريچارد كايرو در اين سرايندهي شكگرا، به صورت اصول اخلاقى اپيكورى درآمد. سرودههاي او موزون، ولي بىقافيه بود و شبح آن، زمانى پديد آمد كه پسوآ 24 ساله بود و تلاش داشت، سرودهي كفرآميز بنويسد. چكامههاى اين سرايندهي فانى، كه به سبك "نئو كلاسيكها" نزديك بود، از گوناگوني برخوردار نبودند و گاهي، بيانى سوگناك و آرام داشتند و به همين گونه نيز به كفر نزديك مىشدند و از طبيعت و سرخوشى دوري مي گزيدند.
البته پسوآ نامهاى ديگرى هم داشت. بجز اين، هر كدام از شخصيتهاى سهگانهي بالا، "من"هاى ديگرى هم داشتند. پسوآ در جايى نوشت :
"من به همه ي اينها گوشت و خون دادم، كارآمدي هايشان را سنجيدم، دوستىهاشان را شناختم، گفتگوهايشان را شنيدم... به نظرم رسيد كه در بين آنها، آفريننده شان، كمترين چيز است... انگار همه ي اينها جدا از من رخ داده بود و همچنان نيز رخ خواهد داد... ."
و پيش از آن نوشته بود :
"ذهنم به چنان درجهاى از نرمش رسيده است كه مىتوانم در هر حالت روحىاى كه آرزو مىكنم، قرار گيرم و در هر وضعيت دلخواه ذهن وارد شوم."
فرناندو پسوا در سیام نوامبر 1935 به سبب بیماری کبدی (گونه اي قولنج کبد) درگذشت. وي تا هنگام مرگ، كمابيش ناشناخته ماند، ولي اکنون، نويسندهي بحثبرانگير جهان و يکي از چهرههاي درخشان ادبيات مدرن به شمار مي رود.
به جرأت ميتوان گفت كه پس از سال 1982، همهي نويسندگان سبکشناس دنيا به گونهاي از پسوا تأثير پذير بودند و پرتغال، در طول پنج قرن گذشته، چنين شخصيت دورانسازي را به خود نديده است.
:: موضوعات مرتبط:
زندگی نامه فرناندو پسوا ,
,